بسم الله الرحمن الرحیم
سحر گریه کردم برایش ،بعد از نماز ،برای گرفتاریهایش
دوباره کمکی خواست وبرایم مقدور نبود.
غم تمام وجودم را به تسخیر در اورد.ولی چاره ای نبود.جز تیر دعا که بر اسمان فرستادم ،
واشک دمادم که بر چهره راندم دستاویزی نداشتم .حداقل مواسات می بایست بکنم .
واز خدای مهربان برای فرج مشکلاتش دعا کردم .
خدا کند که فرشتگان امین گفته باشند.هرچند من روسیاهم در پیشگاه با عظمتش ولی
او را به مقربانش سوگند دادم .کسانی که به نظر مس طلا کنند.
انها را می گویم که در تمام عوالم وجود از طرف ان متعال ویگانه مهربان کارفرما هستن .
گفتم خدای مهربانم ،مشکلش حل بفرما واورا پیش خانواده خجل مفرما .
که برای مرد نداشتن بد دردی است ،
واینکه ابرو را مومن نمی تواند حراج کند،
واینکه چشم خانواده به دست اوست ،
ووای اگر دست شکسته باشد.
ووای اگر دست شکسته باشد.
ووای اگر دست شکسته باشد!!
چه چهره ها که غمگین نشوند،
وچه دلهای پاکی که نشکنند،
وچه اشکهایی که نریزند ،
انهم مخفیانه ویا اشکار
غم که همه جانبه هجوم اورد،
و زمانی که فقر از هردر بتازد،
که را یارای ایستادن است .
وغم مرا پایانی متصور نیست ..................
حمید